عوامل افسردگی چیست؟ هر انسانی در مقاطع متفاوتی از سن خود ممکن است افسردگی را تجربه کند. افسردگی میتواند سلامت جسمانی، احساسات، رفتار و سلامت روحی انسانها را تحتالشعاع قرار دهد. علائمی مانند غم و اندوه، احساس بی ارزشی، دشواری در تمرکز، عدم توانایی در اندیشیدن، احساس گناه، بی خوابی، احساس شکست و بسیاری از نشانههای خطرناک دیگر در انسانهای افسرده قابل مشاهده است.
وقتی به اختلالات خلقی فکر میکنیم، طبیعی است که بپرسیم که چرا این اختلالات بوجود میآیند. چگونه میتوانیم توضیح دهیم چرا فلانی به شدت افسرده شده است؟ چه عواملی در ایجاد افسردگی افراد دست به دست هم دادند؟ هیچ علتی به تنهایی نمیتواند اختلالات خلقی را توضیح دهد. تعداد عوامل با هم ترکیب میشوند تا اختلالات خلقی را ایجاد کنند.
در ارتباط با دلایل بروز افسردگی باید گفت کـه دلیل خاص شناخته شدهای برای افسردگی وجود ندارد. احتمال بر این است کـه افسردگی نتیجهی ترکیب فاکتورها و عواملی از قبیل {عوامل ژنتیکی ، زیستی ـ شیمیایی ، محیطی و روانشناختی} است.
طبق شواهد، نشانههای افسردگی در خانوادهها از نسلی به نسل دیگر ادامه مییابند، بنابراین میتوان احتمال وجود یک عنصر ارثی یا ژنتیک را در افسردگی تایید کرد. ظاهرا مردان و زنان از لحاظ آسیبپذیری به افسردگی با هم تفاوت دارند. افسردگی در میان زنان نسبت به مردان بیشتر است. عوامل زیست شناختی، هورمونی، چرخهی زندگی و عوامل روانی ـ اجتماعی که مربوط به زنان است با میزان بیشتر افسردگی در زنان ارتباط دارد. محققان نشان دادند کـه هورمونها به صورت مستقیم روی مغز تأثیر میگذارند که عواطف و احساسات و حالات فرد را کنترل میکند . بـرای مثال زنان مخصوصاً بعـد از زایمان در معرض مبتلا بـه افسردگی هستند. بسیاری از مادرها دوره سریع حـزن و اندوه را تجربه می کنند. اما بعضیها به افـسردگی شـدیدتر توسعه پیدا میکنند. در ایجاد افسردگی مردان بیشتر از زنان در اثر رویدادهای محیطی افسرده میشوند.
تحقیقات نشان دادند که افسردگی و اختلالات خلقی میتوانند با ناهنجاری در سطح بعضی انتقال دهندههای عصبی در مغز، از جمله سروتونین و نوراپینفرین ارتباط داشته باشند. بر این اساس افسردگی یا به علت فعالیت اندک نوراپینفرین و یا به علت فعالیت اندک سروتونین بوجود میآید. تاثیر داروهای مربوط به افسردگی این است که از بازجذب سروتونین و نوراپینفرین جلوگیری شود. این کار باعث میشود که میزان این انتقالدهندههای عصبی بالا رود و کمبود آنها جبران شود.
بیشتر بدانیم: پژوهشهای جدید فرضیه سروتونین را زیر سوال بردند. بررسی این پژوهشها هیچ تفاوت معناداری را در میزان سروتونین و ایجاد افسردگی نشان نداده است. البته لازم به تاکید است که نتایج این تحقیق نشان دهنده عدم اثربخشی داروها بر روی افسردگی نیست. داروها همچنان اثربخشی خودشان را دارند. منتها نمیشود به طور خلاصه علت افسردگی را به کمبود سروتونین تقلیل داد. عوامل متعددی هست که دست به دست هم میدهند و باعث ایجاد افسردگی میشوند.
این تحقیق نشان میدهد که ایجاد افسردگی تک بعدی نیست و دارودرمانی به تنهایی راهحل مناسبی نیست بلکه رواندرمانی هم از اهمیت بالایی برخوردار است.
رفتارگرایان معتقدند که افسردگی در اثر عدم تقویت مناسبِ رفتارهای مثبت و سازنده بوجود میآید. به عبارت دیگر، افسردگی در نتیجه تعداد اندک تقویتکنندههای مثبت بوجود میآید به این صورت که افراد افسرده چیزهای مختلف را امتحان میکنند ولی هیچ پاداشی دریافت نمیکنند، و نهایتا، تلاش را متوقف میسازند. عدم تقویت رفتارهای مثبت و سازنده باعث از بین رفتن رفتارهای موجود میشود. به همین دلیل است که دورههای افسردگی، به دنبال از دست دادنهای زندگی، مثل: از دست دادن یکی از بستگان نزدیک، بازنشستگی، یا از دست دادن شعل روی میدهد. هر یک از این از دست دادنها، نوعی از دست دادن منابع مهم پاداش و تقویت برای رفتارهای اجتماعی و شغلی است. این نظریه نشان داده است که افراد افسرده، در مقایسه با افراد سالم، بیشتر فکر میکنند که تعداد پاداشها در زندگی آنها زیاد نیست و معرفی کردن پاداشهای زندگی به این افراد باعث بالا رفتن روحیه آنها میشود.
نظریههای شناختی افسردگی را نوعی آشفتگی یا اختلال تفکر میدانند. یکی از با نفوذترین نظریههای افسردگی، نظریه شناختی آرون بِک است که میگوید افسردگی ممکن است به علت سوگیریها و تبعیضها در پردازش اطلاعات و طرز تفکر بهوجود آید. میدانیم که افراد افسرده دایما در حال تفکر منفی هستند و در مقایسه با افراد سالم، بیشتر دستخوش افکار مزاحم و ناخواسته میشوند. این نوع واقعیتها بِک را متقاعد کرد که افراد افسرده مجموعهای از افکار و باورها منفی و بسیار فراگیراند و بر اساس همین مجموعه افکار و باورها، به دنیا و به خودشان با دید منفی نگاه میکنند.
بِک اعتقاد داشت که طرحواره افراد افسرده باعث میشود بعضی جنبههای متقابل تفکر منفی تداوم یابد. بِک این جنبههای متقابل تفکر منفی را مثلث شناختی منفی مینامد.
منظور از مثلث شناختی منفی این است که افراد افسرده: ۱) درباره خودشان افکار منفی دارند (مثلا من زشت هستم)، ۲) درباره آینده بدبینانه فکر میکنند (مثلا هرگز در هیچ کاری موفق نخواهم شد)، و ۳) درباره دنیا نیز عقاید منفی دارند (مثلا دنیا مکانی ناامن و پرخصومت است).
این مجموعه باورهای غلط، سرانجام و خودبهخود به واقعیت تبدیل میشود. یعنی، فرد افسرده رویدادها را منفی تفسیر میکند، نمیتواند ابتکار عمل را دست بگیرد، و سرانجام و به ناچار شکست میخورد.
در این نظریه فرض میشود طرحوارههای منفی شکل گرفته در دوران کودکی به صورت منفعل باقی میمانند و هنگام بزرگسالی در پی روبرو شدن با استرسهای مختلف زندگی فعال میشوند و با فعال شدن آنها علایم مختلف بیماریهای روانشناختی آشکار میگردد.
دیدیم که افسردگی اختلال تک بعدیای نیست که برایش یک علت مشخص وجود داشته باشد، ترکیبی از عوامل مختلف زمینه ساز افسردگی هستند. از طرفی با وجود اینکه عوامل زمینه ساز آن در هر شخص متفاوت است، درمانها هم برای هر شخص متفاوت است. با اینکه بعضی درمانها برتری به درمانهای دیگر دارند اما باز هم برای همه یک درمان مشخص نمیشود دیکته کرد.
(در بلاگهای قبل میتوانید با افسردگی و تاثیرات آن بیشتر آشنا شوید).
تنظیم هیجان فرایندی است که از طریق آن اف...
تدوین استانداردهای اخلاقی و قانونی متنو...
یکی از حوزههای چالشانگیز تعلیم و تربی...
نارضایتی از بدن به معنی ارزیابی ذهنی منف...
دوران نوجوانی یکی از ادوار مهم زندگی است...
اگر فرد تعداد روابط با دوستان و همکارانش...
بازی درمانی به عنوان یک ارتباط بین فردی ...
طی دهه گذشته نگرانی در مورد گسترش نظریه...
اختلالات خواب به نارضایتی از کیفیت مقدار...
تنظیم هیجان فرایندی است که از طریق آن اف...
دروغگویی، در همه جوامع، ادیان و فرهنگها...
تدوین استانداردهای اخلاقی و قانونی متنو...
یکی از حوزههای چالشانگیز تعلیم و تربی...
نارضایتی از بدن به معنی ارزیابی ذهنی منف...
دوران نوجوانی یکی از ادوار مهم زندگی است...
مهارتهای نرم به توانایی فرد در برقراری...
اگر فرد تعداد روابط با دوستان و همکارانش...
بازی درمانی به عنوان یک ارتباط بین فردی ...