مربیگری با رویکرد شناختی رفتاری و مدل ABCDEF

مربیگری با رویکرد شناختی رفتاری و مدل ABCDEF

در دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ سه روان‌شناس به نام‌های «آرون بک Aron Beck»، «آلبرت الیس Albert Ellice» و «آرنولد لازاروس Arnold Lazarus» بر روی نظریه‌ای به نام شناخت درمانی کار می‌کردند که مهم‌ترین این افراد، آرون بک، روش درمان با رویکرد شناختی رفتاری را ارائه داد.

آرون تیموتی بک به گفته انجمن روان‌شناسی آمریکا یکی از پنج روان‌درمانگر برتر تمام دوران است. او که پدر روش درمان رفتاری شناختی معروف شده است، نظریه‌های قابل تأملی در درمان افسردگی و اضطراب بیان کرده است. به عقیده بک، باورها نقش مهمی در افسردگی افراد بازی می‌کنند.آلبرت الیس او نیز یکی از بنیان گذران نظریه روان‌درمانی رفتاری شناختی است.

الیس معتقد است «بایدها» و «باورها» موجب شده است، انسان در زندگی دچار تنش شود که این تنش‌ها موجب افسردگی و اضطراب خواهد شد.آرنولد لازاروس او نیز یکی از پایه‌گذاران در روان‌درمانی رفتارشناختی است. او در مورد روان‌درمانی چندوجهی کار کرده است و توانسته است با روان‌شناسی رفتاری شناختی، بیماران زیادی را از افسردگی نجات دهد.بر اساس این نظریه، در دهه ۲۰۰۰ تئوری مربیگری شناختی رفتاری (CBC) شکل گرفت. این نوع مربیگری بر اساس نوشته‌های افراد زیادی رواج پیدا کرد که سرآمد همه آنها «وندی دریدن» بود.در این مقاله ما ضمن بررسی رویکرد شناختی رفتاری در روانشناسی CBT و  مدل مربیگری با رویکرد شناختی رفتاری CBC  ، مدل مربیگری ABCDEF را که از این رویکرد شکل گرفته است را بررسی خواهیم کرد.

رویکرد شناختی رفتاری

رویکرد شناختی رفتاری یک مدل درمانی است که توسط آرون بک و آلبرت الیس پایه‌گذاری شد. درمان شناختی رفتاری که CBT(Cognitive behavioral therapy) نیز نامیده می‌شود، بر این مبنا پایه‌گذاری شده است که اگر قرار است اختلالاتی مثل اضطراب و افسردگی درمان شود، باید ذهنیت و رفتار افراد تغییر کند. براین‌اساس یک مربی در کوچینگ باید بکوشد دلایلی را شناسایی کند که موجب تغییر ذهن و رفتار افراد می‌شود.

آلبرت الیس یکی از پایه‌گذاران رویکرد شناختی رفتاری است او در زمینه کاری خود تلاش کرد رابطه بین تفکر و رفتار آگاهانه را شرح دهد. نتیجه کار آلبرت الیس یک شیوه درمانی به نام رفتاردرمانی عقلانی – هیجانی یا REBT شد. او نظریه خود را بر این فرض توسعه داد که باورهای فرد بر احساس و رفتار فرد ناشی از عملکرد شخص تأثیر می‌گذارد. مثلاً فرض کنید شما مجری هستید و شغل شما سخنرانی است، اگر باور کنید که مجری بدی هستید در زمان سخنرانی اضطراب خواهید داشت؛ لذا چنین باوری بر کارکرد مجری تأثیر منفی خواهد گذاشت. طبق نظر آلیس می‌توان در جلسات مربیگری با جایگزین‌کردن تفکر آگاهانه و منطقی، باورهای نادرست را از بین برده و عملکرد را بهبود بخشید.

CBT  – رویکرد شناختی رفتاری

این نوع از درمانگری شیوه‌ای گفتگو محور است. در این شیوه، درمانگر تلاش می‌کند هنگام گفتگو با بیمار درک او را نسبت به محیط و اطراف تغییر دهد.  به گفته آرون بک در هنگام ناراحتی یا هیجان، رفتار ما چندان درست نبوده و موجب پیامدهای ناگواری خواهد شد. برای تغییر پیامدهای ناگوار که موجب افسردگی و اضطراب می‌شود، باید باروها و تفکرات ما تغییر کند. روان‌درمانی رفتاری شناختی موجب تغییر باورها و جایگزین‌کردن باورهای جدید با قدیمی خواهد شد.

REBT

رفتاردرمانی عقلانی هیجانی نوعی از روان‌درمانی است که مخفف کلمه Rational emotive behavior therapy است. رویکرد در این نوع از درمان، عملگرایی است، یعنی به افراد کمک می‌شود تا با افکار سمی و باورهای غیرمنطقی مبارزه کنند. در این نوع درمان تلاش می‌شود احساسات مدیریت شده و یاد بگیریم از احساسات منطقی و عقل‌گرایانه استفاده کنیم. آرون بک مهم‌ترین نظریه‌پرداز این روش درمانی است، او استدلال کرد که افکار خودکار منفی، عامل استرس و اضطراب‌ها هستند. بک معتقد بود افکار منفی، خود را به‌صورت یک گفتگوی درونی انتقادی نشان می‌دهد و باعث می‌شود بر روس عزت‌نفس، خودکارآمدی و ارزشمندی اشخاص تأثیر منفی بگذارد.بک پیشنهاد داد با آگاهی دادن گفتگوی انتقادی درونی متوقف شود و به‌جای آن مثبت‌نگری جایگزین شود.

افکار خودکار منفی

ازنظر آرون بک هنگامی که عصبانی یا غمگین هستیم، افکاری در ذهن ما شکل می‌گیرد که درمورد آنها آگاهی نداریم. این افکار معمولاً از باورهای ما ریشه پیدا می‌کند. مثلاً اگر شما یک ماشین معمولی دارید با دیدن ماشین مدل‌بالای دوستتان امکان دارد از این‌که خودتان چنین ماشینی ندارید، عصبانی شوید. چنین احساسی به‌واسطه باوری به وجود می‌آید که ثروت را عامل خوشبختی می‌داند. شما بدون آنکه به ذهنیات خودآگاه باشید چنین فکری می‌کنید. این تفکر و احساس موجب اضطراب و افسردگی خواهد شد؛ لذا آرون بک اعتقاد دارد با شیوه درمانی شناختی رفتاری بیمار می‌تواند به افکار خودآگاه و با تغییر آنها احساس و در نتیجه رفتار خود را تغییر دهد.

آرون بک در طول تحقیقات خود گروهی از خطاهای تفکر را شناسایی کرد که موجب اضطراب و استرس می‌شوند او اعتقاد داشت خطای تفکر یا تحریف شناختی می‌تواند در درمان اضطراب تأثیرگذار باشد. برای همین بک گروهی از خطاهای تفکر را در نظریه درمانی خود به درمانگران معرفی کرد.

تفکر همه یا هیچ: در این نوع از تفکر که به تفکر سیاه‌وسفید نیز معروف است، فرد مضطرب یا افسرده هر تجربه‌ای را به دیگر تجربه‌ها ربط خواهد داد. در این نوع از تفکر هیچ مورد نسبی وجود نداشته و همه چیز یا سیاه مطلق است یا سفید.

فاجعه‌بار: نتیجه این نوع تفکر فاجعه‌بار بودن هر اتفاقی خواهد بود، در واقع فرد مضطرب نتیجه هر رخدادی را فاجعه‌بار تلقی خواهد کرد.

شانسی کردن: در این خطای سوگیری مواردی که پیامد خوب دارد به شانس نسبت داده می‌شود و نقش فرد کم‌رنگ می‌شود.برچسب زدن به خود: هر مشکلی به دلیل کارهای اشتباه من خواهد بود.

ذهن‌خوانی: یکی از اصلی‌ترین تفکرات منفی ذهن‌خوانی افراد است. اینکه گمان کنیم بقیه در مورد ما چه فکری دارند یا بعد از انجام یک اشتباه در مورد ما چه می‌گویند ذهن‌خوانی خواهد بود. ذهن‌خوانی موجب پریشانی و افسردگی می‌شود.

در دهه ۲۰۰۰ میلاد، مربیگری رفتاری شناختی در آمریکا رواج پیدا کرد. رویکرد این مدل از مربیگری نظریه روان‌شناسی رفتاری شناختی بود. مربی در این مدل تلاش می‌کند، مراجعه‌کننده را به شناخت دقیق از رابطه بین احساس و رفتار برساند. همچنین تلاش می‌کند الگوهای صحیح تفکر را به او آموزش دهد و تفکر منطقی را جایگزین سوگیری‌های شناختی کند.در حال حاضر موج سوم روان‌درمانی رفتاری شناختی در جهان رواج پیداکردن است. در این موج به‌جای شیوه‌های درمانی آزمایشگاهی یا فرایندهای شناختی نوع سوم روان‌درمانی در اتاق‌های درمان برگزار می‌شود و مربیگری شناختی درمانی بر اساس موج سوم روان‌درمانی شکل گرفته است.

موج سوم روان‌درمانی از زمانی که روان‌درمانی رفتاری شناختی کار خود را آغاز کرد تا امروز سه خیز یا موج داشته است.

  1. در موج اول نظریات ارائه و درمان‌ها مبتنی بر تجربیات آزمایشگاهی بیان شد.
  2. در موج دوم فرایندها شناخته و این‌که هر رفتار موجب چه نوع از اختلالی خواهد شد، موج دوم توسط آرون تی. بک و آلبرت الیس تئوری پردازی شد.
  3. در موج سوم روان‌درمانی شناختی رفتاری، درمان‌های موج اول و دوم رها نشد بلکه درمان‌های ابتکاری اضافه شد.

درمانگران موج دوم از راهکارهای آرام‌سازی و بازشناختی استفاده می‌کردند، حال‌آنکه در موج سوم از تکنیک «ذهن‌آگاهی، پذیرش و تعهد، طرح‌واره درمانی و فعال‌سازی رفتاری» استفاده می‌شود.حرفه کوچینگ یک حرفه روبه‌جلو بوده و در این حرفه تلاش می‌شود از تمام رویکردها برای حل مسائل مراجعه‌کنندگان استفاده شود. ازاین‌رو موج سوم روان‌درمانی شناختی رفتاری موردتوجه مربیان واقع‌شده است.

«ذهن‌آگاهی» و «اکت» دوشاخه از موج سوم روان‌درمانی است که مربیان حرفه‌ای از آن استفاده می‌کنند.مربیگری رفتاری شناختی هدفمند است و بر زمان حال متمرکز است و در یک بازه زمانی محدود و تعیین شده صورت می‌گیرد. در این شیوه مربیگری، تلاش می‌شود علت رفتار و احساساتی که موجب تفکر منفی در مراجعه‌کننده می‌شود شناسایی شود.

رویکرد شناختی رفتاری ABCDEF

در دنیای کوچینگ، بسیاری از مدل‌های مربیگری با استفاده از رویکردهای روان‌شناسی نوشته شده است. یکی از مهم‌ترین رویکردها همین رویکرد روان‌شناختی رفتاری است که تا امروز سه مدل مربیگری بر اساس آن نوشته شده است.او در سال  2013 پالمر یکی از اساتید مربیگری مدل SPACE را ارائه داد در این مدل مربی بر اساس شرایط اجتماعی و فیزیولوژیکی مراجعه‌کننده مراحل کوچ را انجام خواهد داد. مدل دیگری نیز به نام PRACTICE  در سال ۲۰۰۷ ارائه شده بود. در مدل پرکتیس با درنظرگرفتن شرایط و ساده‌ترین هدف ممکن مشکلات حل می‌شدند. نام‌گذاری این مدل‌ها بسته به مراحل یا ابزاری است که مربی در طول کوچینگ انجام می‌دهد. مثلاً در مدل   SPACE مربی می‌تواند به ترتیب در هر مورد ذهن مراجعه‌کننده را به چالش بکشد یا موارد زیر را به منزله یک فاکتور در نظر گرفته و با درک این‌که کدام فاکتور موجب مشکل برای شخص شده است، آن را در اولویت برای مراجعه‌کننده قرار داده و در مورد آن پرسشگری را شروع کند.

  • Social Context :S  شرایط اجتماعی
  • Physiology 😛 فیزیولوژی‌
  • Action :A اقدام
  • Cognition :C شناخت
  • Emotion :E  احساسات

در مدل مربیگری PRACTICE مربی تعریف متفاوتی از رفتار و احساسات داشته وتلاش می‌کند، مراجعه‌کننده مشکلات واقعی و اهداف خود را شناخته و راه‌حل‌های جایگزین را ارائه پیدا کند. این راه‌حل‌ها همراه با درنظر گرفتن شرایط خواهد بود. مربی تلاش می‌کند فرد ساده‌ترین هدف را شناسایی کند و برنامه خود را برای رسیدن به هدف پیاده‌سازی کند. در آخر نیز مسیر توسط مربی و مراجعه‌کننده ارزیابی می‌شود. تنها باید توجه شود که مشکل در سیکل اول به دلیل رفتار اشتباهی است که مراجعه‌کننده در پی یک رخداد یا اتفاق از خود بروز داده است.

  • Problem Identification 😛 شناخت مشکلات
  • Realistic Goals :R اهداف واقع‌بینانه
  • Alternative Solutions :A راه‌حل‌های جایگزین
  • Consideration of Consequences :C درنظرگرفتن شرایط
  • Target most Feasible Solutions :T ساده‌ترین هدف
  • Implementation of Chosen Solutions :IC پیاده‌سازی راه‌حل‌های انتخابی
  • Evaluation :E ارزیابی

اما مهم‌ترین مدل مربیگری که در این مقاله به آن می‌پردازیم مدل مربیگری ABCDEF است. در این مدل مربی در شش مرحله مراجعه‌کننده را به بینش و شناخت از افکار و احساسات خود می‌رسانداین شش مرحله عبارت است از

  • activating event :Aیا awareness of the issue که به معنای آگاهی از مسئله است.
  • beliefs and perceptions :B درک و باور چه منطقی چه غیرمنطقی باشد.
  • consequences :C بررسی عواقب رخداد که می‌تواند احساسات را برانگیزد یا به دلیل افسردگی بی‌تفاوتی ایجاد کند.
  • disputing beliefs 😀 عقاید قدیمی به چالش کشیده می‌شود.
  • effective new  Beliefs :E باور جدید ساخته می‌شود.
  • future focus :F بر آینده تمرکز شده و برنامه‌ریزی می‌شود.

رویدادهای هر مرحله:مربیگری با رویکرد شناختی رفتاری و مدل ABCDEFدر مربیگری شناختی رفتاری می‌توان از هرکدام مراحل استفاده کرد. یعنی مربی قیدی ندارد که حتماً مراحل را به ترتیب طی کند، بلکه به فراخور مراجعه‌کننده انتخاب می‌کند پروسه کوچینگ از چه مرحله‌ای شروع و به چه مرحله‌ای ختم شود.

تفاوت مربیگری و درمانگری با رویکرد شناختی رفتاری

مربیگری و کار درمانگری اگرچه در موارد شباهت به یکدیگر دارد؛ اما در اصل کار کوچ و درمانگر با یکدیگر متفاوت است. در روان‌درمانی، مشاور یا درمانگر بر اساس اصول نوشته شده کار درمانگری را انجام می‌دهد؛ اما در مربیگری این‌گونه نبوده و مربی آزاد است تا بسته به شخصیت مراجعه‌کننده هر روش خاصی را که انتخاب می‌کند با مراجعه‌کننده کار کند. در روان‌درمانی، درمانگر به مراجعه‌کننده یاد می‌دهد چگونه باورهای خود را عوض کند یا احساس خود را چگونه مدیریت کند؛ اما در کوچینگ این‌گونه نبوده و مربی فرایندی را به مراجعه‌کننده آموزش نمی‌دهد، بلکه مربی با پرسشگری مسیری را برای مراجعه‌کننده آماده می‌کند که او همراه با تفکر رفتار و احساس خود را اصلاح می‌کند.

یکی از محبوب‌ترین روش‌ها استارت از مرحله A است. یعنی مراجعه‌کننده شرح ماجرا را بیان می‌کند. زمانی که مربی از ابزار A  استفاده می‌کند، می‌تواند جلسه را به سمت مرحله C بکشاند. در اینجا مراجعه‌کننده، به عواقب رخداد پیش‌آمده فکر خواهد کرد، یعنی احساسی که بعد از ماجرا داشته است. معمولاً افراد در زمانی که اتفاقی رخ می‌دهد، توانایی فکرکردن ندارند و باگذشت زمان متوجه عواقب کارهای خود می‌شوند. برای همین مربی به افراد کمک می‌کند تا به‌دوراز تفکر خودکار و با آگاهی از ماجرایی که رخ‌ داده است، احساس خود را بیان کند. کشف باور مرحله دیگری از مربیگری شناختی رفتاری است. این‌که مراجعه‌کننده چه باوری داشته که چنین رفتاری داشته است؟ یا برانگیختگی هیجان او با داشتن چنین باوری چه بوده و چه احساسی در آن لحظه داشته است؟ مثلاً امکان دارد مراجعه‌کننده از شنیدن صدای مدیر عصبانی خود قلبش به تپش بیفتد و دچار اضطراب شود، زیرا اعتقاد دارد وقتی مدیر عصبانی است حتماً او را جریمه خواهد کرد.

مربی با صحبت کردن و پرسشگری تلاش می‌کند تا احساسات و هیجانات مراجعه‌کننده را بشناسد مثلاً می‌پرسد چه احساسی داشتی وقتی صدای مدیر را شنیدی؟ مراجعه‌کننده می‌گوید من می‌ترسیدم زیرا مطمئن بودم جریمه خواهم شد.پس از شناسایی احساسات مربی افکار را کاوش می‌کند. مربی می‌پرسد خب فکر می‌کردی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ معمولاً مراجعه‌کننده افکار مقدماتی را بیان می‌کند (منظور اولین کلمه‌ای است که به ذهنش خطور می‌کند مثلا می‌گوید مدیر مرا اخراج خواهد کرد.) اما مربی به دنبال تفکر انتقادی است. او با پرسشگری مراجعه‌کننده را وادار می‌کند درباره احساس خود فکر کرده و مشکلات را درک کند.

تفکر انتقادی

درک یک موقعیت یا رخداد براساس واقعیت و اطلاعات موجود، تفکر انتقادی یعنی شرح ماجرا براساس حقایق و واقعیت‌ها، نه باورها و پندارهای ذهنی.

بسیاری از مراجعه‌کنندگان یک سری باور در ذهن خود دارند که مربی با قلاب انداختن لایه‌های اعتقادی را بیرون کشیده و آنها را با باور اصلی جایگزین می‌کند. باورهای حدید درباره ارزش خود، عزت‌نفس یا قضاوت دیگران درباره مراجعه‌کننده خواهد بود.برای درک بهتر کار مربی در مدل ABCDEF جدول زیر به ما کمک خواهد کرد.

  • برنامه آینده | Future action
  • چشم‌انداز موثر | Effective new Beilive
  • بیانیه های چالشی | Disputing statement
  • باوره | اBeliefs
  • عواقب | Consequences
  • رویداد فعالسازی | Activating event

در آینده من زباله‌ها را تفکیک خواهم کرد تا موش به سراغ آن نیاید. اگر موشی را دیدم برایش تله خواهم گذاشت.از این به بعد اگر موش ببینم برایش تله خواهم گذاشت. نخواهم ترسید. این موش است که با دیدن من فرار می‌کند؛ نه موش باید می‌ترسید. این روزها کسی طاعون نمی‌گیرد.موش‌ها باعث بیماری طاعون می‌شونددیدن موش چندش‌آور بود. (احساس) فرار کردم (رفتار) تپش قلب گرفتم (احساس)من یک موش را دیدم که میان زباله‌ها غذا می‌خورد.یکی از مراحل مهمی که مربی در این مدل کوچینگ انجام می‌دهد بی‌اعتبار کردن باورها و گمان‌های اشتباه مراجعه‌کننده است، مربی برای این کار شواهد و نظریاتی را بیان می‌کند تا باورهای نادرست از بین برود (همان مثال بیمار نشدن افراد بر اثر طاعون در قرن جدید) مراجعه‌کننده با استفاده از شواهد، باورهای جدیدی برای خود ایجاد خواهد کرد؛ اما باید توجه کرد که هیچ‌چیز توسط مربی به مراجعه‌کننده تحمیل نشود.

باید توجه کرد که باور یک چراغ نیست که آن را به دلیل مصرف زیادی یا مضر خاموش کنیم. باورها در وجود افراد تنیده شده‌اند. مربیان در مدل ABCDEF آگاه هستند که باورهای قدیمی سال‌ها و شاید قبل از تولد در وجود افراد ریشه گرفته است و نمی‌توان تنها با گفتن این‌که “باور شما اشتباه است” مراجعه‌کننده را به سمت باور جدیدی سوق داد. ایجاد باورهای جدید در یک یا دو جلسه یک یا دوساعته انجام نخواهد شد و گاهی نیاز است تا یک سال مداخله صورت گیرد تا باور جدید ایجاد شود. مربی وظیفه دارد به مراجعه‌کننده این نکته را گوشزد کند که باورهای قدیمی برای او مفید بوده‌اند و تا امروز باعث نجات زندگی او شده‌اند و باید فرد برای این در ذهن خود از باورهایش تشکر کند؛ اما وقت آن رسیده است که باورهای جدید خلق شود. باورهای جدید یعنی ذهنیت نو که موجب رفتار جدید خواهد شد، رفتار صحیح مراجعه‌کننده همراه با باور جدید او را به سمت حل مشکل راهنمایی خواهد کرد.

نتیجه

اضطراب ریشه در تمام مشکلات دارد، اختلالات اضطراب موجب تکانه‌های عصبی  و باعث پرخاشگری می‌شود. اضطراب موجب کاهش عملکرد و راندمان  می‌شود . برای همین شرکت‌های بزرگ جهان سالانه میلیاردها دلار جهت کاهش استرس و درمان اضطراب کارکنان خود می‌کنند. یکی از روش‌های مرسوم این   روزها استفاده از  کوچ و مربی در نهادها و سازمان‌هاست. امروزه استفاده از کوچینگ یکی از الزامات هر شرکت در جهان  پرآشوب است. کوچ‌ها در کنار مدیران، رهبران و کارکنان عادی قرار می‌گیرند  و پروژه افزایش راندمان کاری را در دستور خود قرار می‌دهند. یکی از بهترین‌های مدل مربی‌گری  در  جهان امروز مدل CBC است که با کمک آن رفتار و هیجانات افراد کنترل می‌شود. معمولاً محیط‌های کار هرروز با چالش‌های  جدید  سروکار دارند و همین امر موجب می‌شود کارکنان تاب‌آوری لازم را نداشته و دچار استرس و اضطراب شوند؛ لذا  وجود یک مربی که  بتواند هیجانات روزانه افراد را کاهش دهد  و باورهای جدید در وجود آن‌ها خلق کند که دیگر دچار استرس و اضطراب نشوند  موجب افزایش راندمان کاری خواهد شد.

0 دیدگاه
دیدگاه تان را بنویسید نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد